#جدالی_عاشقانه_با_بیماری
#رمانی_جذاب_به_قلم_نویسنده_ای_خلاق

#بیست‌وهفت

دعایش گرفت نازگل بیدار و مشغول ورق زدن کتاب داستان مورد علاقه اش (سیندرلا) بود.
فرشته اشاره‌ای به شوهرش کرد و به آرامی به طرف نازگل قدم برداشت.
دخترک بازهم درخیالاتش خودش را جای سیندرلا گذاشته بود.
ناگهان کتاب داستان از دستش سر خورد و به زمین افتاد.
با افسوس نگاهی به زمین کرد، کمی دستش را دراز کرد تا بلکه بتواند کتاب داستان را بردارد اما ارتفاع تخت تا زمین زیاد بود.
آهی کشید و سعی کرد بخوابد. چشم‌هایش را بست احساس کرد کسی کنارش نشسته‌است چشمانش را باز کرد و با دو چهره خندون و مهربون رو به رو شد.
فرشته کتاب داستان را کنار او گذاشت و به آرامی سلام کرد.

دخترک معلولی که خانواده‌اش را در تصادف از دست میدهد و به پرورشگاه منتقل میشود

برای ادامه داستان بزن رو لینک زیر
https://t.me/joinchat/AAAAAEYX6AGXZWy30ZDLHQ
[عکس 720×720]

مشاهده مطلب در کانال


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پاورلاین وبلاگ عبادت و نماز لوستر صانع زندگی نامه اعمه Brenda پایگاه خبری صنایع نیوز نوشته ها شیمی با ما ^"من و زهرای خوبم"^ Paula